به نانوايي ميرويم و پول يك نان بيشتر را به او ميدهيم تا به نيازمندي بدهد، لباسهايي كه نياز نداريم را بر ديوار مهرباني آويزان ميكنيم تا بهدست يك فرد ندار آبرومندي برسد. انگار اين روزها تمام حواسمان جمع است تا سهممان در مهربانيها كم نشود. در كنار مردمي كه در كارهاي خير مشاركت ميكنند، صاحبان مغازهها هم سهم زيادي دارند چرا كه بنايي را براي تداوم اين مهر در اختيار ديگران قرار دادهاند. آقاحسين هم يكي از اين كاسبان خير است. او مغازهاي كوچك در خيابان تركمنستان تهران دارد كه با مهري به وسعت يك دنيا آن را اداره ميكند. او 38ساله است و بهخاطر عشق به آشپزي، شغل قبلياش را كه مهندسي مكانيك بوده تغيير داده. مغازه حسينآقا هر روز ميزبان آدمهايي است كه بهدليل بضاعت كم شايد نتوانند يك وعده غذا تهيه كنند ولي اينجا برايشان پايان گرسنگي است. او مدتهاست كه ساندويچهايي را آماده ميكند و بهصورت رايگان در اختيار گرسنگان قرار ميدهد. برايش فرقي ندارد آنها پير هستند يا جوان، مرد هستند يا زن، از كجا آمدهاند و به كجا ميروند. با او به گفتوگو نشستهايم تا برايمان توضيح دهد كه اين كار خير را از كجا شروع كرده و به كجا ميخواهد برساند. او هم مثل اكثر خيرين با اين شرط كه اسم كامل و عكسش را منتشر نكنيم حاضر به انجام اين گفتوگو شد.
- چه شد كه تصميم گرفتيد اين كار خير را انجام دهيد؟
ما از روز اول كارمان در مغازه، ساندويچهاي همبرگر را بهصورت روزانه تهيه ميكنيم. يعني اگر نان، گوجهفرنگي، كاهو يا هر مواداوليه ديگري اضافه بيايد براي فردا استفاده نميكنيم. هر شب بعد از اتمام كار، مقداري از اين مواداوليه باقيميماند. چندماه اول نميدانستم با آنها چه كنم و گاهي دور ميريختم. اما بابت اين اسراف بهشدت ناراحت بودم و خودم را سرزنش ميكردم. گاهي مقداري را به خانه ميبردم. بعضي وقتها هم كسي ميآمد و نانها را براي حيوانات ميبرد. اما هنوز قلبم راضي نشده بود و ميدانستم بايد كار مفيدتري با آنها انجام دهم تا اينكه تصميم گرفتم كالباس روزانهام را كمي اضافه بگيرم و با بقيه مواد، آنها را به ساندويچ تبديل كنم. ساندويچها را هم به نيازمندان بدهم تا خيالم راحت شود.
- چرا اصلا به فكر نيازمندها افتاديد؟ معمولا ميگويند كسي كه شكمش سير است به نيازمندها فكر نميكند.
ببينيد به فكر نيازمندان بودن زمان و مكان خاصي نميخواهد. كافي است گوشهاي از ذهنمان را به آنها اختصاص دهيم. كافي است خودمان را به جايشان بگذاريم. چندسال پيش ايميلي دريافت كردم كه نوشته بود يك قاشق غذا ميتواند كودكي را در آفريقا از مرگ بر اثر سوءتغذيه نجات دهد. هركدام از ما در روز چند قاشق غذا يا چند تكه نان را اسراف ميكنيم؟ يا بهتر است بگويم هر كدام از ما در روز فرصت زندگي را از چند كودك بهطور ناخواسته ميگيريم؟ ممكن است ما نياز مالي نداشته باشيم و براي تهيه يك وعده غذا به زحمت نيفتيم، اما دنيا فقط روزهايي نيست كه بر ما ميگذرد. تا حالا به اين فكر كردهايد كه اگر گندم در جهان ارزان شود چند نفر ميتوانند نان بيشتري تهيه كنند؟ من خيلي به اين مسائل فكر ميكنم و تمام تلاشم اين است تا كارهاي مؤثري انجام دهم.
- اين كار برايتان چقدر هزينه دارد؟
هزينه زيادي ندارد چرا كه قرار بود مواداوليه اسراف شود و حالا به بهترين نحو از آن استفاده ميكنم. فقط براي خريد كالباس پولي را صرف ميكنم كه مقدار آن قابل توجه نيست. قابل توجه نيست چون اين كار بركت زيادي را وارد زندگيام كرده. از طرفي مردم ما آنقدر مهربان و مسئول هستند كه بعد از مدتي به مغازه آمدند و گفتند ميخواهند در اين كار سهيم شوند. براي ما كه كاسب هستيم هيچچيز بيشتر از لذت و اعتماد مردم ارزشمند نيست؛ لذتي كه همه با هم از مهرباني ميبريم و اعتمادي كه مردم براي سهيم شدن در كار خير نسبت به من دارند. باورتان نميشود اما روزهايي كه كاسبي خلوتتر است لذت بيشتري از كار ميبرم، چون نان بيشتري باقي ميماند و ميتوانم تعداد زيادي ساندويچ به نيازمندان برسانم. من اين كار را جزوكاسبي نميدانم. بخشي از زندگيام است و با آن عشق ميكنم.
- ساندويچها را به چه كساني ميدهيد؟
ما در اطلاعيهمان نوشتهايم 12شب به بعد، اما اينطور نيست كه اگر در طول روز نيازمندي را ببينيم به او غذا ندهيم. معمولا به بيخانمانها، كودكان كار، افراد فقير و گاهي سربازها ساندويچ ميدهيم. هيچ محدوديتي نداريم كه حتما در ساعت مشخصي اين كار انجام شود يا تعداد معيني داشته باشد. من اين كار را وظيفه خودم ميدانم و هيچچيز نبايد مانع انجام دادن وظيفه شود. شبها وقتي ميخواهم مغازه را تعطيل كنم ساندويچها را روي پيشخوان ميگذارم و تا صبح هر كس نياز داشته باشد برميدارد. شبي كه بهدليل انجام كاري در خيابان بودم يكبار ساعت 4صبح از جلو مغازه رد شدم، تمام ساندويچها سر جايشان بود. بار دوم ساعت4:30 رد شدم و ديدم در همان نيمساعت ساندويچها بهدست كسي كه بايد برسد، رسيده است. چه چيز ارزشمندتر از اين است كه انساني در آن ساعت صبح از گرسنگي نجات پيدا كند؟ به همين خاطر ميگويم انرژي زيادي در اين كار است كه هميشه ما را به جلو ميبرد و براي انجام فعاليتهاي بزرگتر انگيزه ميدهد.
- منظورتان از فعاليت بزرگتر چيست؟
ببينيد فعاليتهاي بيشتر، دامنه گستردهاي دارد. از يك نفر و يك رستوران ميتواند شروع شود و به همكاري اتحاديهها و صنفها، شهرداري و دولت منجر شود. من به اندازه تواناييام اين كار را انجام ميدهم. اما اگر همكاري و اجازه نهادهاي مربوطه باشد، كارهاي بيشتري ميتوانم انجام دهم. مثلا خيلي از مشتريهايمان هستند كه يك ساندويچ را بهطور كامل نميخورند. گاهي به من ميگويند ميخواهيم نصف غذايمان را به شما بدهيم تا به نيازمندان برسد. اما من در مغازه كوچكم امكان اين را ندارم كه از 12ظهر تا 12 شب ساندويچهاي اضافه مشتريها را نگه دارم. مخصوصا در تابستان كه هوا گرم است و امكان خراب شدن غذا زياد است. حالا اگر بتوانم در پياده رو مقابل مغازهام يك يخچال بگذارم ديگر اين نگراني را ندارم. همينطور اگر ساندويچها در يخچال باشد شأن افراد نيازمند بيشتر حفظ ميشود. در اين حالت حق انتخاب هم دارند و ميتوانند از يخچال چيزي را كه دوست دارند بردارند. من اطمينان دارم اگر اين يخچال را جلو مغازه بگذارم مردم مهربان آن را هميشه پر نگهميدارند. البته ايدههاي ديگري هم در ذهن دارم كه اميد دارم در آينده نزديك عملي شود.
- ايدههاي ديگرتان چيست؟
همانطور كه گفتم همكاري جمعي نتايج شگفتانگيزي دارد. اگر در اين خيابان من ساندويچ رايگان بدهم و در خيابان بغلي يك رستوران ديگر غذاي رايگان، بهنظر شما گرسنهاي در شهر باقي ميماند؟ خيلي از رستورانها يا تالارهاي عروسي هستند كه آخر شب نميدانند با غذاي اضافهشان چه كار كنند. از طرفي شايد همه رستورانها و ساندويچفروشيها امكان اهداي 30 و 40 غذا در روز را نداشته باشند، اما يك پرس غذا هم يك پرس است.ايده من اين است كه يك شبكه اجتماعي ايجاد كنيم تا به كمك آن، از طرفي نيازمندان شناسايي شوند و از طرف ديگر حاميان، غذا را اهدا كنند. به اين صورت كه صاحبان رستوران در اين شبكه عضو ميشوند و در پايان هر روز، غذاي باقي ماندهشان را كه ميخواهند اهدا كنند اعلام ميكنند. در مقابل افرادي كه نيازمندان را ميشناسند هم مكان آنها را اعلام ميكنند. حالا كافي است چند پيك موتوري يا ماشين حمل غذا داشته باشيم تا غذاها را بين مراكز شناسايي شده پخش كنند. به اين صورت تا ساعت يك يا 2 بامداد همه غذاها به صاحبان اصليشان ميرسد.
- چقدر خوب، اين ايده را ميتوان بهصورت اپليكيشن پياده كرد؟
بله. من تخصص طراحي اپليكيشن را ندارم اما اگر كسي حاضر باشد آن را طراحي كند استقبال ميكنم. البته ميدانم كه بايد مجوزها گرفته شود و سازوكارها براي انجام اين طرح فراهم شود، اما وقتي به عمليشدن آن فكر ميكنم لبخند به لبهايم ميآيد. چرا كه لذت اين كار را چشيدهام و دوست دارم همه كساني كه ميتوانند در اين امر سهيم شوند هم لذت ببرند. اين طرح حتي ميتواند در بين مردم عادي اجرا شود و فقط به صاحبان رستوران اختصاص نداشته باشد. همه ما در مراسم و مهمانيهايمان حجم زيادي از غذا، ميوه و شيريني را اضافه ميآوريم. اگر اين اپليكيشن فعال باشد صاحبان مهماني در آن اعلام آمادگي ميكنند و آن شب سفره نيازمندان رنگينتر ميشود.
- اگر خاطرهاي از افرادي كه به آنها غذا ميدهيد داريد برايمان تعريف كنيد؟
وجه مشتركي در بين اين عزيزان هست كه بارها ديدهام. خيلي از آنها وقتي ساندويچ را به دستشان ميدهم نميدانند آن چيست. احتمالا يادشان نميآيد آخرين بار چه زماني ساندويچ خوردهاند. بعضيها هم اصلا نميدانند كالباس چيست. در چهرهشان مشخص است كه چه احساسي به غذايشان دارند. اين صحنه در عين حال كه ناراحتكننده است، پر از زيبايي است. يك شب هم اتفاقي افتاد كه بسيار من را تحتتأثير قرار داد. يكي از كودكان كار كه بارها از جلو مغازهام رد شده و هميشه به او غذا دادهام آمد. شب سردي بود. ما در زمستان سوپ هم سرو ميكنيم. به او گفتم بيا بنشين برايت سوپ بريزم. گفت نه عمو من نميخورم. تعجب كردم و با خودم فكر كردم شايد از ما ناراحت است. شايد رفتار بدي ديده و دلش شكسته. پرسيدم چرا مگر اتفاقي افتاده؟ گفت من امروز غذا خوردهام و گرسنه نيستم. سهمام را نگه دار و به يك نفر ديگر بده. اينجا بود كه مناعت طبع و روحيه همدلي اين كودك مرا منقلب كرد. به فكر فرو رفتم كه چطور افراد سير با گرسنگان غريبهاند و افراد گرسنه اين چنين براي هم دلسوزي ميكنند.
- شما چه ميكنيد؟
حسين آقا هر شب در ساندويچي خود از نيازمندان پذيرايي ميكند. شما براي كمك به او چه ميكنيد. نظرات و پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.
نظر شما